مانده ایم در دوراهی. نبودنت آن قدر سخت و غم انگیز است که اجازه تقریر نمی دهد. بزرگی و نجابتت آن قدر زیاد که دل راضی نمی شود به از تو ننوشتن. خبر تلخ بود و به همان اندازه باورنکردنی. تیتو ویلانوای مهربان با آن لبخند دوست داشتنی اش رفت. لبخندی که حالا باید آن را در پس قاب و شیشه های عکسش یافت. دیگر چشم مان نمی افتد به قامت رعنا و صورت مهربانت. اما تمام قد در قاب دلمان جا گرفته ای و این نشانه بزرگ بودن است. بزرگی ات را دل ما قد نمی دهد که اگر می داد اشک ها این گونه سرازیر نمی شد.